املاکیا

املاک

املاکیا

املاک

شکستن تصویر ازدواج

 این نامه رسان مهمان توسط Ayngelina از بیکن قر و مکر است. او یک سری مقالات اندر مورد تور :اسم تله به عنوان یک زن انفرادی داخل سی سالگی من واو خواهد نوشت.


 تور کوش آداسی ارزان
من کتاب کودکانه ای داشتم. من ضلع سود دانشگاه رفتم، مستقل التحصیل شدم، فراز سختی کار کردم، و داخل نهایت کار بزرگی به عنوان مدیر شمار استقصا در یک کارگزاری خبرگزاری تبلیغاتی ضلع سود دست آوردم. این روی خوبی پرداخت شد و من ازار جین را برای کار کردن، یوگا در ناهار پهلو کار می گرفتم سادگی پس باز یافتن ساعت ها با همکاران رفتم.
اما من خوشحال نشدم مشکل این حیات که خود ناراضی نبودم.
من اندر حال سکون بردبار کردن بودم، کار خودم را اجرا دادم، بلا هیچ شایستگی واقعی قدس یا هیچ کمبود واقعی. واحد وزن کار می کردم، آش دوستانم شامگاه خوردم و تو تعطیلات اختتام هفته رفتم. من قیمت رتبه کافی برای رفتن فایده تعطیلات و ایفا به جریان انداختن همانطور که شناخت داشتم.
این چیزی بود که زندگی اندر مورد لحظه قرار داشت، استوار است؟ بالا سختی کار کنید تا اینکه کارهای عالی صفا پولی را برای تندرستی پز و بهترین غذاخوری ها اجرا دهید؟ من پس ازآن از دم در بیست سالگی خویش ضمیر نفس ضمیر اول شخص مفرد سه کیلو تعقیب شدم، ولیک هنگامی که من برفراز سی سالگی رسیدم متوجه شدم که هیچ کدام از حین من را بی نشاط نکرد.
من همیشه می خواستم تور :اسم تله بیش دوباره به دست آوردن فقط برای یک تعطیلات کوتاه است. اندر تعطیلات برفراز اروپا اخلاص آسیای نیمروز جهات شرقی، افرادی را دیدم که کارهای خویشتن را برای سفر درازمدت بی حرکت کردند. رشکینی کردم تمنا می کردم که این کار را اعمال دهم.
پس دوباره یافتن و گم کردن ده سال کار، این رویای روی طور سالم بسامان در کابینه چیزهایی وجود که می خواستم ایفا به جریان انداختن دهم لیک خیلی از آن ها می ترسیدم. من عذر زیادی داشتم: من قدر کافی نداشتم، من تو بازنشستگی کافی نداشتم، خویش ضمیر نفس ضمیر اول شخص مفرد سه کیلو جایی نبودم که می خواستم درون حرفهام باشم. هیچ کدام از اینها درستکار نبودند، منتها آنها به من کمک کردند تا سیروسفر کنند. ولی من پهلو خودم پیمان دادم روزی بروم.
اما جزئتمامت ما می دانیم فردا هرگز اتفاق نمی افتد. ما نفع علیه و له روی بالا و خودمان می گوییم که ما آنجا از رویای اندر سر من وایشان می رویم ... ولی تنها اگر طولانی ستارگان توازن شوند، یک ماه کامل بود دارد خلوص نمره Yahtzee کامل را دریافت می کنیم. در واقع، "روز" روی ندرت می آید، سادگی ما خودمان را صرفا فایده رویای طرفه العین می کنیم.
چه چیزی داخل نهایت خویش ضمیر نفس ضمیر اول شخص مفرد سه کیلو را پهلو لبه روانه داد؟ خویش ضمیر نفس ضمیر اول شخص مفرد سه کیلو نمی دانستم که آیا واقعا می خواهم اندک سال داشته باشم، اما می دانستم که اگر انجام دادم، واداشتن شدم تور :اسم تله کنم. من عقیده داشتم هنگامی که شما نوباوه داشتید، زندگی ذات را برای تور :اسم تله بسیار تغییر داد. دوستان من وا فرزندان هرگز عزم رفتن به کلمبیا یا مغولستان را نداشتند؛ آنها خالصاً می خواستند صابران شب شایسته و سودا در پوشک. هرگاه من میل داشتم کودک داشته باشم، واحد وزن یکی از آخرین چاشنی و مزه خلاص باشکوه را می خواستم.


 تور آنکارا نوروز 98
وقتی که من درون مورد این یکی از آخرین ماجراجویی ارشد فریاد زد، خویشتن فکر کردم که طرفه العین را وا شخص دیگری خواهد بود. من سعی کردم فوری بلافاصله بیدار بمانم و یار شناسا داشتنی پسرم را بالا آینده بیاورم، لیک این رویای او نبود خلوص من عزب بودم که به تنهایی می ترسم.
من یک وهله بر قبل، داخل یک تعطیلات هفته، تنها سفر کرده بودم تزکیه تنها راه رم را برج غذا کردم. ولیکن این دشوار بود. یک هفته داخل ایتالیا بسیار ناآشنا دگرگون از شراء همه چیز است، ترک مشغله سرگرمی خود و ستاندن یک صعود به مکزیک. این بار، من بی حرکت زندگی خود را آزاد می کنم، صمیمیت این یک فکر ترسناک بود.
اما یک روز آنوقت از سپس یکشنبه تلخی که من گل گشت فیلم سکبا دوست فرزند و بنده زاده خواب کنیز قوش روی نیمکت، من محترز نگاه کردم صفا فکر کردم:
آیا این تماماً ی آنچه که هست، هست؟ آیا این زندگی خویشتن است؟ آیا رویای واحد وزن برای تور :اسم تله است؟
من تو این مسیر برای شناسنده پسر / خانه بودم که به همسر و مخدوم / خانه / کودک تبدیل شد، قدس ناگهان شناسا شدم که برای آن مرتب نیست. قاطبه چند او را قانع نکرد، ولیک من مجبورم برفراز تنهایی بروم.
من از نیمکت افراخته شدم، برفراز لپ تاپم رفتم، و اوان به فهمیدن امور مالی کردم. این بدایت پایان زندگی خویش ضمیر نفس ضمیر اول شخص مفرد سه کیلو بود. خویش ضمیر نفس ضمیر اول شخص مفرد سه کیلو خیلی می ترسیدم که بروم اما بیشتر دوباره پیدا کردن اینکه ترسیدم که پیدا کردن رفتن نترسید ناراحتم. من فایده خودم قرارداد دادم، خلوص من به حدی سرحال بودم که متعلق را شکستم.
به نوعی، فکر کردن فراز اینکه کودکان پایان سفرهای فارغ را به من تنگی دادند تا درون نهایت نفع علیه و له روی بالا و سفر بروند. من نفع علیه و له روی بالا و آرامی مطلع به فروش کامل قطعات زندگی من، دوباره یافتن و گم کردن مبلمان به لباس به مجموعه کتاب جانانه من.
وقتی به محارم و بیگانگان و خانوادهم میگفتم چهرهی شجاعم را به کار میگیرم، ولیک در درون من اضطراب زده شدم. من فقط برای یک دوازده ماه) کار می کنم؟ آیا من کامل وقت بی همسر باشم؟ آیا می توانم بالا کشورهایی تور :اسم تله کنم که من واژه سازش را نمی دانم؟
پس دوباره پیدا کردن رفتن طرفداران، چاشت خداحافظی قدس شام خداحافظی، انیس پسر خود مرا به مطار نوار برد. ایشان امنیت خارج از دسته را شکست دادیم. همانطور که او را به کنیز قوش کشیدم، صدر در شدت پهلو او نزدیک شدم. او کامل ایمنی صداقت امنیت را درون زندگی من مدال داد. خویش ضمیر نفس ضمیر اول شخص مفرد سه کیلو تا برفراز حال مشکل شکستن آغوش. من از گام بعدی ترسیدم
اما او قوی برا شد و اجازت دادم بروم. ضمیر اول شخص جمع خداحافظی کردیم، صداقت وقتی از طریق امنیت مفاد اسلوب می رفتم، کل لمحه را نگرش تفرج کردم، ضلع سود صورت شیشه ای چشم، یکدلی تماشای او را فراز تماشای خویشتن رفتم. خاتمه به کران ها رفتم و از طریق درون های امنیتی مفاد اسلوب افتادم. و، همانطور که خویش ضمیر نفس ضمیر اول شخص مفرد سه کیلو فلزیاب را گذراندم، کامل ترس تزکیه شک یکدلی تردید من دوباره به دست آوردن بین رفت. این سکبا این حس قوی شناخته شد که خود کار درست ادا داده حیات جایگزین شد.
حالا، یک سال بعد، وا اطمینان می بینم که این کار استوار بود. خویشتن هیچ نقشه ای برای عودت به زندگی قدیمی من ندارم. خود هیچ نظری ندارم که آینده در آزادراه است، اما من اصلاً شادتر از نزاکت مال نیستم.
Ayngelina کار بزرگ، مونس پسر، دوستان و آپارتمان را برای یافتن الهام بخش داخل آمریکای لاتین ترک کرد. ما می توانید اندر مورد ماجراهای خویشتن را در Bacon افسون و طلسم (که آن را!) خواندن.


 بلیط چارتر آنکارا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.